پسرم در بازی خاطره ما مرا کتک زد. اما خیلی زود فراموش می کنم چه کسی برنده می شود
قبل از اعلام خبر، اگر کسب و کار دارید پیشنهاد میکنیم روی کلمه تبلیغات اینترنتی آنلاین کلیک کنید تا بتوانید باعث دیده شدن کسب و کارتان بشوید،
پسرم در بازی خاطره ما مرا کتک زد. اما خیلی زود فراموش می کنم چه کسی برنده می شود
منمن در حال مبارزه هستم. مطمئنم مارشال در مربع بالا سمت چپ بود. کاشی را می چرخانم و او به عقب خیره می شود، اما نسخه ای متفاوت از آن چیزی است که انتظار داشتم از آتش نشان پشمالو. پسرم قبل از اینکه مچ دستش را با صدای پیروزمندانه تکان دهد، آن را برگرداند تا دوقلوش را در جای دیگری آشکار کند. من پریشان هستم. پسرم دستم را میزند و به من میگوید ادامه بده، که نیش را بیاندازه تیز میکند.
ما داریم یک پاتول پاترول بازی میکنیم. بازی حافظه. قوانین آن ساده است. 24 جفت تصویر را رو به پایین قرار دهید و آنها را همزمان روی دو جفت برگردانید. یک مسابقه پیدا کنید، و آن دو کارت را به انبار شخصی خود بر می دارید، در غیر این صورت هر دو را برمی گردانید و حریف شما نوبت خود را می گیرد. در تئوری، هر تلاش نادرست دانش بیشتری را به زرادخانه شما اضافه می کند، زیرا شما یک رولودکس ذهنی از شبکه ای که به آرامی در حال رشد است را در مقابل خود می سازید. مشکل، در واقع وحشت وجودی که در برابر من آشکار می شود، این است که متوجه می شوم یک چیز خونین را به خاطر نمی آورم.
من متوجه شدم حافظه ام کمی محو شده است. نام ها، چهره ها، مکان ها، تاریخ ها. جایی که چیزها را گذاشته ام، چه چیزهایی را کنار گذاشته ام. این بدون شک با تأثیرات یک دوره «خوش زندگی» در 20 سالگی من تشدید شده است و با تعرض به خواب من که توسط پدر و مادر کردن دو فرزند کوچک ایجاد شده بود، کمک زیادی به من نکرد. گمان میکنم برخی از آنها را میتوان به سادگی به الگوهای پیش پا افتاده پیری نسبت داد، اما من ابزاری نیستم که زمانی به یاد بیاورم.
و من واقعاً هستم. بود. حافظه چیز من بود . من تمام دوران کودکی و بیشتر دوران بزرگسالی ام را با جذابیت و لذت بردن [نیاز به منبع] اطرافیانم با خاطرات شگفت انگیز گذراندم. دایناسورها، سیارات، استادیوم فوتبال، رویدادهای تاریخی. آیا آن مردی را می شناسید که همه چیزهای دیگری را که یک بازیگر در آن حضور داشته است می داند و شب آرام تماشای فیلم شما را قطع می کند تا به همه آنها اشاره کند؟ اون تیپ باحال و جذاب؟ من بودم. میتوانستم تمام سطرهای شعر یا نثر را از حافظه جدا کنم و حقایق مبهمی را که یک دهه پیش خوانده بودم فهرست کنم.
اکنون، گهگاه بدون هیچ ایدهای وارد اتاق میشوم. چرا این کار را انجام دادم، فقط برای اینکه دستم را چک کنم تا ببینم که حرکت برشی انجام می دهد، بنابراین مغزم را تحریک می کند تا به خاطر بیاورد که دنبال قیچی هستم. در چنین مواردی، من مشتاق اغماض پسرم هستم، که حداقل یک انسان زنده و نفسکش است و نه دست راست من، و تمام تلاشش را میکند تا مغز احمقانه و شکستهای را که به آن متصل است، دور بزند.
همسرم بعداً وارد میشود و متوجه میشود که من با خجالت صفحه لپتاپم را از او دور میکنم. او برای لحظه ای خوشحال است که من را درگیر یک چیز مزخرف کرده است، اما ناامید است که می بیند من در حال انجام یک تست آنلاین حافظه هستم، سومین بار در این هفته. او به من می گوید که بیش از حد به آن فکر می کنم، که من فقط خسته هستم، پسر ما یک نابغه حافظه است و او مطمئناً نمی تواند هیچ نقص بزرگی را اخیراً در حافظه من به خاطر بیاورد. میپرسم: «نمیتوانی؟» و میخواهم خیالم راحت شود. در عوض، لپتاپ را در دستان او قرار میدهم تا بتوانیم مهارتهای او را بررسی کنیم تا مطمئن شویم.
آیا شنیدهاید که مامی مرد؟ توسط Séamas O’Reilly اکنون منتشر شده است (Little, Brown, 16.99 پوند). یک نسخه از کتابفروشی نگهبان با قیمت 14.78 پوند بخرید
Séamas را در توییتر دنبال کنید @shockproofbeats
اگر به دنبال محصول یا خدماتی هستید پیشنهاد میکنیم روی کسب و کار کلیک کنید تا وارد بخش کسب و کار های ایران بشوید و به راحتی بتوانید با کسب و کار ها ارتباط بگیرید.
https://www.theguardian.com/lifeandstyle/2023/feb/19/my-son-beats-me-at-our-memory-game-but-i-soon-forget-who-wins