قبل از اعلام خبر، اگر کسب و کار دارید پیشنهاد میکنیم روی کلمه سایت تبلیغات کلیک کنید تا بتوانید باعث دیده شدن کسب و کارتان بشوید،
Tاو از فرودگاه موگادیشو تا خانه ریاست جمهوری در ویلا سومالی باید حدود 15 دقیقه طول بکشد. به ندرت انجام می دهد. هر چند صد متر یک سد راه پلیس وجود دارد. هیچ چیز را نمی توان به شانس واگذار کرد: انفجارهای مرگبار در پست های بازرسی امری عادی است.
برای جلوگیری از نقض امنیتی، هیچ کس به جز حسن شیخ محمد، رئیس جمهور اخیرا انتخاب شده، و چند دستیار، از بازدید ناظر اطلاعی ندارند. ما با یک هایلوکس ضد گلوله پشت یک جیپ با هفت سرباز و یک مسلسل سوار شده، در امتداد جادهای میرسیم که کانتینرهای حملونقل پر از کیسههای شن و دیوارهای پر از سیم تیغ است. به طرز وحشتناکی خلوت است.
آن روز صبح زودتر به فرودگاه رسیدیم، با یک ژاکت و کلاه ایمنی سنگین، آوردن آنها برای پوشیدن آنها در مقابل یک مرد بی ادبانه به نظر می رسید. او که از چندین تلاش برای جان سالم به در برده است – از جمله یک مورد در داخل محوطه ریاست جمهوری – و خطرناک ترین کشور روی زمین را اداره می کند.
جنس مردان جوان بی خندان در ری ممنوع التصویر از ورودی دفترش محافظت می کند، جایی که محمد به تنهایی پشت میز چوبی معمولی نشسته است و رو به پرتره ای از اولین رئیس جمهور سومالی پس از استقلال، آدن آده است. محمد با پوشیدن کت و شلوار آبی ساده، یقه پیراهن باز، کاملاً آرام به نظر می رسد و دست دادن مشتاقانه ای ارائه می دهد.
رئیس جمهور سومالی است – کشوری که نامش هنوز به طور گسترده استفاده می شود، اگر کمی گمراهکننده، بهعنوان خلاصهنویسی «وضعیت شکستخورده» – میتواند کار بیتفاوتی به نظر برسد.
محمد این تمایز منحصر به فرد را دارد که آن را دو بار انجام داده است. اولین دولت او، بین 2012 و 2017، اولین دولت منتخب و غیرموقت این کشور از سال 1991، سال دیکتاتور نظامی دیرینه سومالی بود، محمد سیاد برره، در یک کودتا سرنگون شد. تقریباً بلافاصله پس از انتخابش، محمد از یک سوءقصد در هتلی که در آنجا با وزیر امور خارجه کنیا ملاقات می کرد جان سالم به در برد. در مناسبتی دیگر، تروریست های متعلق به الشباب، ثروتمندترین و مرگبارترین شاخه القاعده، که کنترل بسیاری از کشور را در دست دارد، خودرویی را در دروازه های ویلا سومالی منفجر کردند. یکی از جنگجویان قبل از شلیک گلوله به فاصله 100 متری رئیس جمهور رسید.
به گفته آژانس اطلاعاتی خودش، محمد که در ماه مه انتخاب شد، الشباب است. یک بار دیگر “هدف شماره 1”. تنها چند روز پس از این مصاحبه، جهادگران دو موگادیشو بمبگذاریهای خودرویی را که حداقل 100 کشته برجای گذاشت. یکی از اهداف، وزارت آموزش و پرورش بود که توسط فرح شیخ عبدالقادر، نزدیکترین دوست محمد در سیاست اداره می شود (او از حمله جان سالم به در برد).
رئیس جمهور این قتل ها را به عنوان انتقام محکوم کرد. به دلیل پیروزی هایی که دولت جدید او در آنچه او به عنوان یک “جنگ تمام عیار” علیه جهادی ها توصیف می کند، به دست آورده است. دولت او اخیراً تعدادی از مناطق استراتژیک را بازپس گرفته است. اما دستاوردهایی که به دست آورده است شکننده هستند و سومالی هنوز با مجموعهای از چالشها مواجه است – حداقل تسریع تخریب محیط زیست و تشدید گرسنگی سومالی مرتباً از نظر فساد، فقر و شکنندگی دولت در رتبهبندی جهانی یا نزدیک به انتهای آن قرار دارد.
محمود 67 ساله در درون گودال سیاسی خرسهای سومالیایی کاهش مییابد. یک چهره غیر معمول در تمام سالهای غرق در خون پس از فروپاشی چشمگیر دولت مرکزی در سال 1991 – او هرگز آنجا را ترک نکرد. همه به جز یکی از 20 فرزند او در اینجا به دنیا آمدند. این امر او را از آخرین سلف خود، محمد «فارماجو» عبداللهی محمد، مشخص می کند، که بیشتر دوران بزرگسالی خود را در کنار بسیاری از نخبگان تحصیل کرده سومالی در شمال نیویورک گذراند. در حالی که موگادیشو در پی مداخله ناموفق آمریکا در دهه 1990 وارد هرج و مرج شد، بیشتر آنها به خارج از کشور گریختند.
محمد که در آن زمان معلم و تاجر پایتخت بود، از این دوره به عنوان دوران غارت و کشتار، شبه نظامیان غارتگر و بی خوابی یاد می کند. شبهایی که «هرگز نمیدانی چه زمانی ممکن است یک پوسته در خانهات فرود آید». او مرگ یک دوست قدیمی را به یاد می آورد که ترکش بمبی که در چند متری او فرود آمد، اصابت کرد. او میگوید: «آنها دوران بسیار سختی بودند. “ما فکر نمی کردیم زنده بمانیم.”
محمد با مدرک فوق لیسانس از دانشگاه هند، دقیقاً از آن دسته سومالیایی بود که ممکن بود در کشور همسایه کنیا شکوفا شده باشد یا ویزا برای یک کشور امن در غرب اعطا شد. با این حال او در خارج از کشور احساس ناراحتی می کرد. او میگوید: «من هرگز این ایده را نداشتم که بیرون بروم… موگادیشو جایی است که به من تعلق دارد. با خوش بینی مشخص، او فرض کرد که درگیری های قبیله ای که در آن زمان شعله ور بود، کوتاه مدت خواهد بود، یک فاصله کوتاه قبل از احیای یک دولت مرکزی قوی. او میگوید: «سرداران جنگ گفتند چیزهای خوبی در راه است و ما آنها را باور کردیم. “متاسفانه، این تازه آغاز بود.”
محمد به یک فعال جامعه مدنی تبدیل شد و با میانجیگری از روش دیپلماتیک نرم خود استفاده کرد بین جنگ سالارانی که موگادیشو را به صورت اقوام جنگی درآورده بودند. کار خطرناکی بود چند تن از همکارانش ترور شدند. او یک روز در سال 1998 را به یاد میآورد که گروهی از شبهنظامیان به او اشاره کردند که هنگام عبور از دری باز وارد شود.
در داخل، او جسدی را پیدا کرد که روی زمین پخش شده بود: “در ابتدا فکر کردم کسی خواب است.” شبه نظامیان او را دزدیدند، اما وقتی متوجه شدند که او از یک قبیله است، او را آزاد کردند.
ستاره محمد در دهه 2000 زمانی که او یک دانشگاه خصوصی تأسیس کرد و عملا تبدیل به یک دانشگاه خصوصی شد، ظهور کرد. رهبر سازمان های جامعه مدنی که در خلاء دولت فروپاشیده قدم گذاشته بودند. در اواسط دهه، جهادگرایی در راهپیمایی بود و کشور همسایه اتیوپی به آن حمله کرده بود. سومالی به حد نادر خود فرو رفته بود. جهادیها که بعداً به الشباب متاستاز کردند، خیابان به خیابان، بلوک به بلوک با سربازان اتیوپیایی جنگیدند و «جسد مردهها را در همه جا به جا گذاشتند». رئیسجمهور آینده و دوستانش روزها را صرف جمعآوری آنها از زیر آوار کردند.
تعدادی از “دولتهای انتقالی” برای حفظ صلح ایجاد شدند، اگرچه کنترل آنها به سختی چند صد نفر بود. متر فراتر از ویلا سومالی. محمد و دوستانش که روحیه خود را از دست داده بودند، شروع به بحث در مورد اینکه در آینده چه کاری انجام دهند، شدند. محمد به این نتیجه رسید: «ما از خودمان میپرسیم: «چند سال دیگر میتوانیم صبر کنیم؟» به این نتیجه رسید که او گزینههای کمی جز ورود به سیاست دارد. در سال 2010، او اولین حزب سیاسی سومالی را پس از کودتای نظامی 1969 تأسیس کرد.
در این 12 سال، سومالی پیشرفت هایی داشته است. الشباب به حومه شهر و پنج دولت فدرال رانده شده است (به استثنای ایالت احتمالی سومالی لند)، که در دوره اول محمد تأسیس یا تقویت شد، رشد کرده اند. بعد از ظهر همان روز، در حالی که او سوار بر موتور سواری خود رانده می شود، بلواری مملو از بنرهایی وجود دارد که به یاد تأسیس یکی از شرکت های مخابراتی مرفه سومالی است: حتی در غیاب دولت، مشاغل راه هایی برای رونق پیدا کرده اند.
اما این سفر همچنین محدودیتهایی را برای پروژه دولتسازی نشان میدهد. ویلا سومالی نمادی است. برخلاف سایر خانههای دولتی در پایتختهای آفریقا، عظمت کمی را منتقل میکند. سوراخهای گلوله و آوار در اطراف وجود دارد. به استثنای کولو ایتالیایی ساختمان آرت دکوی اصلی این مجموعه بیشتر شبیه یک پادگان نظامی است تا مرکز عصبی دولت. سربازان اوگاندا از ماموریت صلح اتحادیه آفریقا در سومالی در اطراف آن گشت زنی می کند، که روزانه وابستگی دولتش به خارجی ها را برای محمد یادآوری می کند. رئیس جمهور بودن در سومالی به معنای لذت بردن از تله های قدرت دولتی نیست تا اینکه به آرامی داربستی برای آن برپا کنید.
خیابان ها از قبل برای عبور رئیس جمهور پاکسازی می شوند. در مقصد ما در نزدیکی “منطقه سبز” مستحکم، که میزبان سفارتخانه های خارجی و امن ترین هتل ها است. دو بلوک باید توسط نیروهای ویژه کلاه قرمزی محاصره شود. محمد در آخرین روز کنفرانسی درباره آموزش اسلامی در مدارس و مدارس صحبت می کند که دولت به عنوان بخشی از طرحی برای «بازپس گیری روایت اسلامی» از الشباب از آن حمایت می کند. محمد، یک اسلامگرای میانهرو، معتقد است که دین میتواند چسبی برای پیوند یک ملت از هم گسیخته باشد، و اسلام نباید خشونت آمیز باشد.
هنگامی که او پیام اصلی خود را ارائه می دهد – که زمان روحانیون فرا رسیده است. و رهبران جامعه برای سخن گفتن و محکوم کردن الشباب، به نظر می رسد جمعیت – که اکثراً مردان مساجد را تشکیل می دهند – در هیئت هستند. اصیل بودن یا نبودن، تشخیص آن سخت است، اما به شوخی های او می خندند (یکی از لقب های محمد «قسلای است که به معنای خنده است) و در سخنرانی های خود او را به ستایش می پردازند. /p>
محمد روی صحنه یک خط کوتاه نمیکند، بلکه مانند یک آکادمیک بداخلاق به عینک خود نگاه میکند. با این حال، او صدایی قوی، سنگریزه و رفتاری اطمینان بخش دارد. وقتی لبخند می زند چشمانش برق می زند و این قدرت را دارد که مخاطبانش را بالا ببرد. امروز، او قبل از ورود جهادیسم وارداتی خارجی – به گفته او، زمانی از همزیستی مسالمت آمیز بین فرقه ها که می تواند احیا شود.
روز بعد، کارزار درختکاری گسترده افتتاح می شود. محل برگزاری، میدانی در مرکز شهر قدیمی، زیر پوسته چشمگیر اولین ساختمان پارلمان سومالی است که در طول جنگ داخلی دهه 1980 ویران شد، اما به عنوان یادبود به صورت ویران باقی مانده است. در مخالفت، محمد به سازماندهی راهپیمایی کمک کرد که قرار بود به صورت نمادین در پله های آن به پایان برسد، تا به تعویق انتخابات توسط فارمآجو اعتراض کنند. فرماجو جنجال های انتخاباتی کشور را وارد بحران جدیدی کرده بود و بخشی از آن چیزی بود که محمد را وادار کرد تا دوباره برای ریاست جمهوری نامزد شود. اما، قبل از شروع راهپیمایی، سربازان وفادار به فارماجو به هتلی که محمد در آن اقامت داشت یورش بردند – اقدامی که او آن را اقدامی به جانش میداند.
این بار او به آنجا میرود. میدان، به استقبال پرشور. جمعیت اکثرا متشکل از زنان هستند که لباس آبی و سفید پرچم سومالی را به تن دارند. پوسترها، بیلبوردها و تیشرتها همگی شبیه رئیسجمهور هستند و موسیقیای که به او تقدیم شده است از بلندگوهایی که او راه میرود، با کلاه سبز و سفید بیسبال، به سمت تکهای از زمین که در آن درختی میکارد، پخش میشود. او که به طور گسترده می درخشید، اعضای انبوه تشویق کننده را در زیر آفتاب تنبیه کننده ظهر خوشحال می کند. پس از سخنرانی او – او وعده 100000 نهال در زمین را تا پایان سال می دهد – عکس هایی از این رویداد در حساب های مختلف رسانه های اجتماعی او ظاهر می شود.
کمتر کسی در مهارت محمد در تجارت اسب و چانه زنی قبیله ای که مشخصه سیاست سومالی است شک دارند. او اکنون دو بار یک ائتلاف به اندازه کافی گسترده برای موفقیت در بازی کثیف و بدنام انتخابات غیرمستقیم سومالی ایجاد کرده است (که در آن اعضای پارلمان توسط نمایندگانی که توسط حدود 14000 نفر از بزرگان قبیله انتخاب می شوند انتخاب می شوند). محمد یک شتردار سابق، که پدر و مادرش در جوانی مردند، در روستا بزرگ شد و از پیچیدگی سرگردان فرهنگ قبیله ای خود استفاده کرد. وزیر امور خارجه، علی عمر، دوست قدیمی، می گوید: «اگر در مناطق روستایی عشایری زندگی می کنید، زمان زیادی را صرف صحبت می کنید. “بنابراین او فرهنگ و زبان را بهتر از بقیه ما می داند.”
آیا محمد در میان مردم محبوب است. عموم مردم قابل پرسش هستند. فارمآجو ژانگوئیست پول را به روابط عمومی وارد کرد و ارتش فعالی از وفاداران در رسانه های اجتماعی دارد. There is little reliable polling in Somalia, and journalists are far too constrained by security risks to assess public opinion beyond Mogadishu. The scene at the plaza is too stage-managed to provide a definitive answer. Within seconds of the president leaving the podium he is back behind tinted car windows, speeding along the tree-shaded avenue in the cavalcade to Villa Somalia.
On the third day the president is late again. Sitting on the asphalt at the airport, Mohamud has been held up by calls with military commanders. This, his aides say, is typical: he is almost always on the phone, receiving battlefield updates and taking an indefatigable interest in the minutiae of the new offensive against the jihadists. It is a strength and a weakness. His predecessor showed barely a flicker of interest in combatting al-Shabaab (his critics accused him of being more focused on eliminating political rivals), but Mohamud shows commitment to the fight. He is a micromanager who relies on a tiny circle of trusted advisers. But Somalia’s problems are too deeply entrenched, cutting across too many social and religious cleavages for any single person to provide a solution.
The president seems tired, pausing occasionally mid-conversation to gaze out of the window. His hours are gruelling: 20 hours a day, seven days a week. Yet as the conversation moves from the headline purpose of the trip (the inauguration of a new port in Puntland, the oldest and most powerful of the federal member states), to more philosophical questions about nation-building, he becomes animated. Mohamud has an academic bent, and reflects on what he considers to be the roots of Somalia’s troubles: the clans; the legacy of military rule; alien forms of violent Islam. “I believe a democratic state can be built in Somalia,” he tells me. “And that is the only way out.”
Yet Mohamud is also a proud nationalist, and he bridles when asked about the tag that bedevils his country. “Yes, we were a failed state. But now there is a state, however weak it is,” he says. “The challenge is to move from being a fragile state to being a fully functional one.”
This will require what Max Weber, the German sociologist, called the “slow boring of hard boards” – the patient pursuit of incremental change, however long the road may seem. His goal is to “set the foundations” for recovery and, at his age, he knows he is unlikely to see that in his lifetime. But he believes change is possible. “The only agenda I have is to see Somalia back on its own feet,” he says. “There’s nothing else I want in life.”
اگر به دنبال محصول یا خدماتی هستید پیشنهاد میکنیم روی کسب و کار کلیک کنید تا وارد بخش کسب و کار های ایران بشوید و به راحتی بتوانید با کسب و کار ها ارتباط بگیرید.
https://www.theguardian.com/world/2023/feb/03/hassan-sheikh-mohamud-interview-somalia